جولیای عزیزم سلام بهترین آرزوها را برایت دارم همسر مهربانم . همانطور که پیش بینی می کردی سفر خوبی داشتم . در رم دوستان فراوانی یافتم که با آنها می شد مخاطرات گوناگون مسافرت و به علاوه رنج دوری از تو را تحمل کرد . در اين مشكلات طولانی بودن مسیر و کهنگی وسایل مسافرتی كه مرا حسابي آزار دادند . بعد از رسیدن به رم چند مرد جوان خود را نزد من رساندند و ضمن گفتگو با هم آشنا شدیم . آنها که از اوضاع مناسب مالی و جایگاه ممتاز من در ونیز مطلع بودند محبتهای زیادی به من کردند و حتی مرا از چنگ تبهکارانی که قصد مال و جانم را کرده بودند و نزدیک بود به قتلم برسانند نجات دادند . هم اکنون نیز یکی از رفقای بسیار خوب و عزیزم “روبرتو” که یکی از همین مردان جوان است انگشتر مرا به امانت گرفته و با تحمل راه به این دوری خود را به منزل ما خواهد رساند تا با نشان دادن آن انگشتر به تو و جلب اطمینانت جعبه جواهرات مرا از تو دریافت کند وبه من برساند . با او همکاری کن تا جعبه مرا بگیرد . اطمینان داشته باش که او صندوق ارزشمند جواهرات را از تو گرفته و به من خواهد داد وگرنه شیاد فرصت طلب دیگری جعبه را خواهد دزدید و ضمن تصاحب تمام جواهرات آن ، در رم مرا خواهد کشت پس درنگ نکن . بلافاصله بعد از دیدن نامه و انگشتر من در ونیز موضوع را به برادرت بگو و از او بخواه که در این مساله به تو کمک کند . آخر تنها مارکو جای جعبه را میداند . در مورد دزد بعدی هم نگران نباش مسلما پلیس او را دستگیر کرده و آنقدر نگه میدارد تا من بازگردم .
نامه را خواندید ؟ اما باید این نکته را در نظر داشت : پائولو قبل از سفر به رم با جولیا یک قرار گذاشته بود ، که در این مدت هر نامه ای به او رسید آن را بخواند اما “ یک خط در میان ” ! حالا شما هم باید نامه را یک خط در میان بخوانید تا به اصل ماجرا پی ببرید !